دزد در خانه‌ی ما

ساخت وبلاگ
دربه‌درِ كلامي ديگر  از تبسم قصه‌اي خواهم ساخت، قصه‌اي لبريزتر از احساس، شيرين‌تر از هر شعر، تا بگويم در آن      از حضورِ دائمِ خوشبختي،      و شلوغِ رنگيِ هر تصوير…   از محبت نغمه‌اي خواهم ساخت، شاداب‌تر از شبنم، موزون‌تر از چهچة بلبل‌ها، تا تراود غنچه، تا بخواند قمري، تا بداند ديوار كه حضورش هيچ است، و ببيند مهتاب      كه به آوازِ جغدان هم غنچه‌ها مي‌شكفند!   از صداقت آينه‌اي خواهم ساخت، تا ببيني خود را، تا بداني من را، تا كه از زيبايي سير شوي، به مرحلة رونقِ زشتي برسي، و ببيني كه زمان زيبا نيست، و اگر گل‌ در باغ هست، خار هم بوده‌ است، و اگر ياري هست، تنهايي در ابتدايش بوده است، اينها همه از زيبايي است، زشتي‌ها در گذر از شيشة فكر      رنگِ زيبايي به خود آوردند! و تبسم يعني: غمگين! و محبت يعني: تنها! و صداقت يعني: احمق! واژگانِ امروز اين است!!   در تبسم رنگي از خوشبختي است: خوشبختيِ چشمهاي نابينا، خوشبختيِ گوشهاي ناشنوا، خوشبختيِ ايثاري بي‌بازگشت…   در محبت نغمة ادراك است: ادراكِ تنهاييِ يك انسان، ادراكِ شادابيِ شبنم كنارِ بلبل، ادراكِ هوهوي يك جغدِ ويران در خويش…   در صداقت آينة خود بيني است: ديدنِ حماقتِ يك عاشق، ديدنِ مثلة خونينِ حلاج، ديدنِ قرباني، قربانگاه، ابراهيم…   واژگانِ خوشبختي، بدبختي است، زيبايي در زشتي پنهان است، و سپيدي يعني تمامِ سياهي‌هاي يك شب، و آزادي يعني اندازه گرفتنِ يك زندان شب تا صبح، و عدالت يعني خوردن و مردن به توانِ بازو…   من و تو گم شده‌ايم! من و تو دربدرِ واژة ديگر هستيم! تشنة معنايي ديگر،      منتظرِ باز پ دزد در خانه‌ی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت دزد در خانه‌ی ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : siamakmazloomi بازدید : 78 تاريخ : شنبه 11 تير 1401 ساعت: 19:47

غنچه‌ای در بوسه   غنچه‌وار خوابیدی     تو در آغوشم تنگ، کاش می‌دانستم     آخرِ این آهنگ!!   عشق تو تردیدی است     چون هراسی از مرگ، شامگاهی پاییز،     قصه‌ی باد و برگ!   لاله‌هایت زیباست،     در دلم می‌رویند، به امیدِ فردا،     حالِ من می‌جویند!   کاش می‌دانستم     تو سرابی یا خواب؟! تو امیدی یا باد؟!     تو عذابی یا آب؟!   کاش می‌دانستم     با تو من خواهم ماند؟! یا چنان برگی زرد     از تو دل خواهم راند؟!   کاش می‌دانستم     بوسه‌هایت شاد‌اند؟! یا که چون خاطره‌ای     از کنون بر باد‌اند؟!   کاش می‌دانستم! کاش می‌دانستم!            12/8/1384   + نوشته شده در  پنجشنبه بیست و ششم مرداد ۱۳۹۱ساعت 1 دزد در خانه‌ی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت دزد در خانه‌ی ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : siamakmazloomi بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 1 دی 1400 ساعت: 22:26

راز مهتاب   چیست در پشتِ نقابِ رخِ ماه؟ چیست در حادثه‌ی چشمِ سیاه؟   خیره در چشمانت، محوِ آرامشِ آبی در شب، خلسه از مهتابی که بریزد در جام، با خودم اندیشم: چیست این راز بدان نیمه‌ی ماه؟ چیست زین ظنِ گنهکار پناه؟   شاخه‌هایی همه بی‌بر، عریان! سایه‌هایی همه بی‌تن، نالان! تیرگی‌ها که بدین شب بدهد غمناکی! موجِ گیسو که بپیچد همه جا پژواکی!   دست در دستانت، نقمه‌ها خواند برایم کلمات! شکوه‌ها داد به گوشم ظلمات! من تو را می‌جستم، از تو شعر می‌سفتم! همچنان دور از من،     تو بلند می‌ماندی! باز بر طاقِ بلندِ مهتاب،     عشقِ من می‌دیدی!     شعرِ من می‌خواندی! لیک ساکت چون شمع، لیک ثابت چون غم،     دل ز م دزد در خانه‌ی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت دزد در خانه‌ی ما دنبال می کنید

برچسب : مهتاب, نویسنده : siamakmazloomi بازدید : 108 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 10:56

  سرم گرم است،      و شب گرم است. و ماه اما نمي‌داند      كه چون گرما به من افتاد،      كه اينگونه هنوز مهتاب           به چشمم دوخته چشمانٍ بي‌احساس!   سرم گرم است از اين عشق: از اين آتشكده مخمور بي‌فرهنگ، از اين چشمان پر مهتاب، از اين لبهاي آتش‌كار. و شب اما نمي‌داند كه مهتاب از براي من چنين مي‌تابد آبي‌رنگ.   سرم گرم است از اين شور: از اين شور پريدن تا وراي خواب، از اين شور گسستن از تب زنجير، از اين احساس برخاستن، سَر رفتن،      و در درياي ژرفي ناپديد بودن…   سرم گرم است از بيداد: و خشم در من چه مي‌جوشد چو فريادي: چرا شب را نمي‌گردند وقتي هر ستاره در گناهي سخت مي‌سوزد؟ چرا غم را نمي‌گيرند دزد در خانه‌ی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت دزد در خانه‌ی ما دنبال می کنید

برچسب : سرمست, نویسنده : siamakmazloomi بازدید : 55 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 10:56

شعر   شعر:        خيالِ عاشقانه نيست!      شروعِ يك ترانه نيست! شعر:       حضورِ دلخوشي است،      شكنجة شبانه نيست! شعر:        اميدِ آدمي است،      قطعة بي‌نشانه نيست! شعر:        تجسمِ خداست،     نالة عاجزانه نيست! شعر:        صليبِ معجزه است،     عروجِ عارفانه نيست! شعر:        صداي جامعه است،     شعور را بهانه نيست! شعر:        نيازِ خستگي است،     ز حسِ شاعرانه نيست! شعر:        دريچه‌اي به نور،     تعصبِ زمانه نيست! شعر:        نهيبِ حادثه است،     سكوتِ جاودانه نيست!                           24/4/1384 + نوشته شده در  یکشنبه یازدهم مرداد ۱۳۹۴ساعت 11:33  توسط سیامک مظلومی  |  دزد در خانه‌ی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت دزد در خانه‌ی ما دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : siamakmazloomi بازدید : 68 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 10:56

صاعقه   دست‌هايت زيباست! دست‌هايت حجمِ ايثارکنندة معصومی است,             که به من می بخشند بی‌منت:                         حسِ خوشبختیِ ايثارِ دو فکر, دو ايمان!                         نوبتِ سبزِ نوازش, چو نسيم!                         قسمتِ تنگِ دو خواهش, دو هم آميزیِ شاد!   چشم‌هايت زيباست! چشم‌هايت برقِ مسحورگرِ سوزانی است,             که دگر از من و برگ و شاخم                         هيچ نخواهد بگذاشت به جز خاکستر!             فصلِ اعماقِ فسونی است غريب                         که به حجمِ کلمات نخواهد گنجيد!             شوکتِ درد به جانِ انسان است                         که دگر مخلوقی نتو دزد در خانه‌ی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت دزد در خانه‌ی ما دنبال می کنید

برچسب : صاعقه, نویسنده : siamakmazloomi بازدید : 68 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 10:56

  نبردِ من   من از دنيا چه مي‌خواهم      بجز يك لحظه آرامش! من از دنيا چه مي‌خواهم      بجز يك جرعه بي‌خواهش!   كنارِ چشمه‌اي جوشان، و بر فرشِ چمنزاران، به زيرِ ساية توبا، و خام از جذبة رويا !   من از دنيا چه مي‌خواهم      بجز يك گوشة خلوت! كنارِ جوي هستي خواب، درونِ يك اتاقِ تنگ، و يا در خلسة رخوت! سرِ يارم بروي سينه‌ام آزاد، نفس‌هايش كنار سينه‌ام فرياد، و زلفانش به روي صورتم در باد!   من از فردا چه بيزارم! ز خواهش‌هاي خود خوارم!      دويدن را نمي‌خواهم،           رسيدن را نمي‌خواهم!      كنون كه بر سرِ دارم،           چه بيدارم، چه بيدارم!   ببر از پيشِ من غم را ! دزد در خانه‌ی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت دزد در خانه‌ی ما دنبال می کنید

برچسب : نبردِ, نویسنده : siamakmazloomi بازدید : 63 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 10:56

فرار از قبرستان   ما كجاي دنياييم؟! كه اينگونه دچارِ قحطيِ زمانه‌ايم. تمامِ عمر را مي‌دويم و مي‌خزيم و به هيچ ناكجا‌آبادي نمي‌رسيم!   كجاييم كه در حسرتِ خشكيدة نان صف مي‌كشيم، و حضورِ بي‌دليلِ شكم را براي انسان نفرين مي‌كنيم! و هنوز و هميشه از پسِ گرسنگيِ خويش مي‌دويم!!   كجاييم كه در آينه به سوء ظن مي‌نگريم، و هر گوشه دنبال گناه مي‌گرديم! از كوچكترين وسوسه‌اي مي‌هراسيم، و آمالِ سبزِ خود را محال مي‌دانيم! مي‌نشينيم بر سرِ سجاده‌هاي كسالت و بطالتِ خود را شكر مي‌كنيم!! تسبيحِ بي‌خبري مي‌چرخانيم، و دعاي بلاي كبير مي‌خوانيم، تا اگر نتوانستيم بسازيم،      لااقل همه را خراب كنيم!!   كجاييم كه در در دزد در خانه‌ی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت دزد در خانه‌ی ما دنبال می کنید

برچسب : فرار,قبرستان, نویسنده : siamakmazloomi بازدید : 87 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 10:56

  انتظار در توفان   باد می‌تازد سخت زیرِ سم‌های شتابانش، برگ، زیرِ رگبارِ پریشانش، سبز، خاک می‌شود از او تازه، خاک می‌شود از غم خالی،           و گلی هم اینجاست:           زیرِ آماجِ همین رگبارها،           زیرِ شلاقِ شدیدِ بادها،           هیچ‌جایی نگریزد از ترس،           هیچ پنهان نشود در بن‌بست!   باد می‌تازد سخت می‌برد گرد و غبارِ گل را، می‌برد درد و گناهِ گل را، می‌شود خالی ز حسِ برگها، می‌شود عاری ز موجِ غمها، ریشه‌ها پایش را بسته به خاک، ریشه‌ها منتظرِ دستانِ پاک،           تا بچینند او را،           تا بجویند او را،           تا شود هدیه به زلفانِ سیاه،          دزد در خانه‌ی ما...ادامه مطلب
ما را در سایت دزد در خانه‌ی ما دنبال می کنید

برچسب : انتظار,توفان, نویسنده : siamakmazloomi بازدید : 66 تاريخ : چهارشنبه 1 شهريور 1396 ساعت: 10:56